پسر عمو جونم خیلی مهربونه
منطقیه و میتونه تمام جوانب هر چیزی را بسنجه
اگه حرفی بزنم خوب گوش میده و تا آخر حرفما میخونه
در عین منطقی بودن احساسات زیادی داره و هر دفعه با گفتار و بغل و بوسه بهم نشون میده
خیلی محترمه و همه ازش به عنوان فردی باوقار و محترم یاد میکنن
بامزه است و همیشه کلی واسم لوس بازی در میاره تا منا بخندونه
چون راهمون از هم دوره ارتباط همیشگیشا باهام حفظ میکنه
تمام تلاششا میکنه که هر هفته به دیدنم بیاد
منا دوست داره و میدونه که چقدر دوستش دارم
تمام تلاششا میکنه که شرایط زندگی را عالی فراهم کنه که من کمبودی احساس نکنم
با خانواده ام خیلی مهربونه
پای صحبتهای بابام میشینه و خیلی دوست داره باهاش هم کلام بشه
با داداشم دوستهای خیلی خوبی هستند و همدیگه را خیلی دوست دارند
بچه داداشما خیلی دوست داره
کلا بچه ها را خیلی دوست داره و دلش براشون قنج میره
تو بازار سعی میکنه هر چی احتیاج دارم و یا دوست دارم را برام بخره
پر تلاشه و اگه چیزی را بخواد به دست میاره
روز به روز در حرفه اش رشد میکنه و من مطمئنم به مرتبه های خیلی خوبی میرسه
فیس با نمک و مردانه ای داره و من هر دفعه دلم تنگ دیدنش میشه
مژه هاش چشماشا مثل خورشید کرده و قلبش یه دریاست
به مامان و باباش احترام میگذاره
هر وقت ناراحتم تمام تلاششا میکنه که از دلم در بیاره
نمیتونه ناراحتی منا ببینه و وقتی ناراحتم اونم ناراحت میشه
هیکل خوبی داره
آغوشش همیشه واسم بازه
چشم و دل پاکه
همیشه خدا را در نظر داره و ارتباط خوبی با خدا داره
سلیقه منا خیلی دوست داره و از من تعریف میکنه
سخت تلاش میکنه و از کار خسته نمیشه
عاشق فیلم دیدنه و پایه خیلی خوبی برای فیلم دیدنه
عکاسی را دوست داره
به سلایق و اهداف من احترام میگذاره
همیشه بهترینها را واسم میخواد
همیشه مواظبمه و وقتی به خودم سخت میگیرم میخواد که مواظب خودم باشم
پا به پای من میاد و غر نمیزنه
پایه کنتاکی خوردنمه
وقتی میریم بیرون پایه است و کلی همکاری میکنه
مامان و بابای مهربانی داره که منا خیلی دوست دارند و منم دوستشون دارم
همیشه نگرانه که برای من و خانوادم مزاحمتی ایجاد کنه و خیلی مراقبه
قشنگ بلده منا چطور سورپرایز کنه
منا تشویق میکنه که رشد کنم و در کارهام پیشرفت کنم
باعث آرامش و تسلی خاطرمه


ماشاءالله لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
خدایا شکرت بابت داشتنش 

 
 


تقریبا ۴ ماه است که ننوشته امچهار ماه پر فراز و نشیب، چهار ماه زندگی کردن با فکر و وجود یک نفر که شده بخش بزرگی از زندگی ات.بودن در کنار پسر عمو هر روز حال دلم را بهتر میکند؛با توکل به خدا و در جریان زندگی قرار گرفتن او را قبول کردم و هر روز بیشتر احساس میکنم که با معنویات و زندگی هم راستا میشوم؛ حالم با او خوب است چون تمام دغدغه های فکری بی مورد مجردی ام از بین رفته و یا کم شده و در عوض واقعی تر و با کیفیت تر زندگی میکنم هر چند نشانه های محسوس قابل فهمی برای دیگران تا به الان نداشته باشد؛حسم، فکرم، قلبم حالشان بهتر است و کم کم یاد میگیرم که کمال گرایی را کنار بگذارم و آسوده تر و البته پربارتر زندگی را پیش ببرممن با جریان زندگی و توکل به خدا پیش آمدم و همین باعث شده که از گام بعدی نترسم و با شهامت پیش بروم چون قلبم در تصمیمات بزرگ زندگی ام راهنمایم است و من تمام تلاشم را برای شفاف تر شدنش میکنم

 


روز موعود فرا رسیدهایمان را تمام کردیم و همه چیز را به ساده ترین و زیباترین شکل اجرا کردیمهمه چیز دست به دست هم دادند تا ما راحت لباسهای خیلی شیکی پیدا کنیم، خیلی راحت سالن زیبا و مناسبی پیدا کنیم، سریع سر انتخاب حلقه به توافق برسیم و بخریم، شنیون کار خوب به پستمان بخورد، گل ی و آتلیه بسیار خوبی پیدا کنیمو همه چیز شکر خدا به بهترین شکل انجام شد.من شاد و سرحال و بدون هیچ نگرانی و استرسی بودم چون از همان اول تصمیم گرفتم در این زندگی در تک تک لحظات تمام تلاشم را بکنم،شکر خدا را بکنم و توکل کنم.سر سفره هم به خودش توکل کردم و بله محکمی گفتمروز قبل از عقد بعد از من و پسر عمو به راهی سالن شدیم و بررسی نهایی را انجام دادیم، بعد از آن برای من روسری یم و بعد خسته و گرسنه راهی خیابانها شدیم تا آخرین شام مجردیمان را بر بدن بزنیم.چهار سیخ کت و بال سفارش دادیم و با عشق و علاقه خوردیم؛آن لحظات دلم لک میزد برای گرفتن دستانش و تا محرم شدنمان راه زیادی نمانده بود. 


زنها پیچیده انداین جمله ای که پسر عمو تا حالا چندین باروز جاهای مختلف به کار برده؛ میدونه که زنها پیچیده اند و تا حدودی به این پیچیدگیها واقفه و تمام تلاشش را میکنه که پیچیدگیها را کشف کنههر انسانی که به دنبال رشده باید این کار را بکنه زن و مرد هم نداره، ما آدمها شناخت را از خودمون و ماهیت جنسیتی خودمون شروع میکنیم و از جایی به بعد دلمون میخواد این شناخت عمیقتر بشه اون وقته که دوست داریم یک فرد از جنس دیگر را وارد زندگیمان کنیم تا هم او به ما کمک کند خودمان را بهتر و عمیقتر کشف کنیم و هم اینکه ویژگیهای مردانه خودمان را به واسطه او پیدا کنیم و تقویتا کنیمانسانها فارغ از جنسیت، اگر به شناخت کاملی از خود برسند انسانهای کاملی هستند و منظور از کامل بودن یعنی داشتن تمام ویژگیهایی نه و مردانه با همدیگر در یک کالبدمنکر تفاوتهای بین زن و مرد نیستم؛ قبول دارم که یک سری ویژگیها در مردان بولدتر و مختص آنهاست و متقابلا برای خانمها؛ مثلا خانم ها ریز بین تر و جزئی نگرتر، احساسی تر، حساستر و غیره و غیره هستند اما این به معنی این نیست که این ویژگیها در مردان وجود ندارد،هست، اما به تلاش بیشتری احتیاج دارند تا آن را احیا کنند

علاوه بر ویژگیهای مردانه ویژگیهای نه هم در پسر عمو تا حدودی رشد یافته هستند و این به خاطر رشته تحصیلی پسر عمو، چه در دبیرستان و چه در دانشگاه و البته به خاطر شغلش هم هست، و البته من هم دسترسی به هر دو ویژگیهای دو جنسیت دارماما فارغ از تمام این مسائل و اینکه تلاش میکنم او را بهتر بشناسم تا علاوه بر زندگی دو نفره بهتری داشتن بتوانم خودم را هم بهتر بشناسم وقتی با مردانگی پسر عمو روبرو میشوم دلم نگی ام را بیشتر و بیشتر میخواهد و دلم میخواهد بغلش کنم،ببویمش و ببوسمش.

تا یکی شدنمان راه زیادی نمانده


سه تا مشاوره ژنتیک اصفهان و تهران رفتیم تا خیالمون راحت بشه که در آینده به امید خدا مشکلی پیش نمیاد.مشاور آخری سفت و سخت دلمون را کرد و گفت شما فامیل درجه ۵ میشیدو احتمال بیماری در شما فقط ۲-۳ درصد بیشتر از ازدواج بین افراد غریبه استاون شب پسر عمو با ما از تهران برگشت و ما یک سفر چند ساعته را با هم تجربه کردیم.

بعد از آنکه رسیدیم شب را چند ساعتی استراحت کردیم و صبح من و پسر عمو برای آزمایش قبل از ازدواج راهی مرکز گل یاس شدیم و شب هم قرار جلسه غیررسمی مهر بران را گذاشتیم و خدا را شکر همه چیز تا این مرحله به خوبی و راحتی برگزار شده. اون شب برای اولین بار عکس دونفره گرفتیم؛عکسها را خواهر پسر عمو گرفت و من به سختی تونستم فقط یکی از عکسها را از پسر عمو بگیرم، ایشون هم نامردی نکرد و تنها عکسی که خودش خندیده را واسم فرستاد????و من هر بار نگاهش میکنم و بیشتل و بیشتل تل دلتنگش میشم???????? 


مینویسم که یادم بماند که چقدر همراه و همفکر و هم صحبت خوبی است.با تمام بالا و پایین شدنهای احساسی و فکری ام تا به حال همراه بوده و حال دلم با او بهتر و بهتر میشود؛فقط باید بتوانم با خودم، افکاری که عمریست قفل زده شده اند به ذهنم، ترسها و تردیدهاییم کنار بیایم.گاهی میگویم کاش یک سری مسائل را میشد راحت از پرده ابهام بیرون آورد و سریعتر اقدام زداما تمام این مسائل را وقتی با او هستم دوست دارم چون کمکم میکند با آنها کنار بیایم و این آرامش بیشتری به من تزریق میکند؛خدایا شکرت


دیشب پسر عمو پرسید چند درصد به شناخت نسبت به من رسیدی و من گفتم ۷۵ درصد.‌اما امشب احساس میکنم اصلا نمیشناسمش، احساس میکنم چقدر ازش کم میدونم و چقدر شناخت او نسبت به من بیشتره چون  من اطلاعات بیشتری در اختیارش گذاشته ام‌حس خوبی ندارم ولی میتونم کنترلش کنم و باهاش کنار بیاماحتیاج به تمرکز دارم؛ احتیاج به این دارم که نخوام خودم را بهش ثابت کنم؛ احتیاج به کمی سکوت و تنهایی دارم؛ احتیاج به حرکت دارم‌به بعد و آینده نمیخوام فکر کنم فقط میخوام بدون گزارش دادن با تمرکز رو به جلو حرکت کنم.کاری که تا به حال متاسفانه نکرده ام????????????


تو روزی آمدی که من بعد از شکستهای متوالی دوباره تصمیم گرفته بودم از نو بسازم.روزی که من سخت برای ساختن دوباره،برای فراموشی تلخی شکستها سخت تلاش میکردمبرنامه ریزی کرده بودم که در سال جدید درآمد داشته باشم،اولین مسافرت خارج از کشور بدون خانواده را بروم،تصمیم گرفته بودم آدم بهتر و باتجربه تری بشوم.تو آمدی و تمام برنامه های قبلی من به هم ریخت اما امروز میتوانم بگویم من از نو ساختم،تجربه های جدیدی داشتم، آدم بهتری شدم و آرامش و شادی و البته معنای
من آنقدر رشد میکنم ،چه روحی،چه جسمی و ظاهری،چه احساسی،چه فکری،چه رابطه ای،چهچهچهکه تنهایی نتونه اینقدر آزارم بده.آدمی میشم که هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه از پا درش بیاره،قوی و شجاع و نهنیروهایم را آزاد میکنم و جهانی را تسخیر میکنم. فقط یه سوال واسم پیش اومدهچرا تمام آن سالهای تنهایی اینقدر سخت نبود؟؟؟ تنهایی با تنهایی چه فرقی میکنه؟؟؟
مشغول برای خونه دونفرمون هستم،اینقدر ذوق دارم که حد نداره. هر تیکه را که میخرم خودمونا در حال استفاده کردن ازشون تصور میکنم و از بودن با هممون لذت میبرم و بعد. تنهایی و تنها کردن و نبودن پسر عمو سختتر و سختر میشه و من میمونم و تنهایی، که روزها با خواب و فعالیت و با خانواده بودن سعی میکنم فراموش کنم، اما شبا دوباره سر و کله اش پیدا میشه???????? (چرا اینطوری شد قرار بود مطلب شاد باشه???? ) میگفتم.
ساعت نزدیک ۱۲ شبه و داریم تصویری با پسرعمو صحبت میکنیم،حسابی خوابم گرفته میگم الان خیلی خوابم میاد اما وقتی میرم تو رختخواب خوابم نمیبره میگه وقتی خوابت میاد سریع یه مسواک بزن و بخواب (میخواد بگه نزدی هم نزدی )نه اینکه برو کلی چیز رو صورتت بمال و کلی هم پاک کن میگم چی میزنم؟ میگه یه ۵۰ هزاری میزنی بعد یه ۱۰۰ هزاری پاک میکنی بعد ۷۰ تومانی میزنی بعد ۸۰هزاری پاک میکنی و الا آخر???????? منظورش روتین پوست شبانمه فقط بچم به اقتضای شغلش یه کم نگاهش حسابگرانه
پسر عمو آمد و با اسنپ راهی ایران مال شدیم آنجا به تیمچه رفتیم و از دیدن فرشهای دست باف و وسایل آنتیک و سبک معماری قدیمی بازار لذت بردیم،به کتابخانه جندی شاپور رفتیم و هری و ماری شدیم و عکسهای فیلسوفانه از همدروی گرفتیم و حظ بردیم از سبک ساخت کتابخانه بعد به کوچه های اروپایی رفتیم الکس و امیلی شدیم؛به پسر عمو گفتم کاش در چنین کوچه هایی بودیم و یکبار دیگر عاشق میشدیم نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت چی؟☺گفتم یکبار دیگر عاشق تو میشدم???? آنجا الکس و
پسر عمو جونم خیلی مهربونه منطقیه و میتونه تمام جوانب هر چیزی را بسنجه اگه حرفی بزنم خوب گوش میده و تا آخر حرفما میخونه در عین منطقی بودن احساسات زیادی داره و هر دفعه با گفتار و بغل و بوسه بهم نشون میده خیلی محترمه و همه ازش به عنوان فردی باوقار و محترم یاد میکنن بامزه است و همیشه کلی واسم لوس بازی در میاره تا منا بخندونه چون راهمون از هم دوره ارتباط همیشگیشا باهام حفظ میکنه تمام تلاششا میکنه که هر هفته به دیدنم بیاد منا دوست داره و میدونه که چقدر دوستش
تقریبا ۴ ماه است که ننوشته امچهار ماه پر فراز و نشیب، چهار ماه زندگی کردن با فکر و وجود یک نفر که شده بخش بزرگی از زندگی ات.بودن در کنار پسر عمو هر روز حال دلم را بهتر میکند؛با توکل به خدا و در جریان زندگی قرار گرفتن او را قبول کردم و هر روز بیشتر احساس میکنم که با معنویات و زندگی هم راستا میشوم؛ حالم با او خوب است چون تمام دغدغه های فکری بی مورد مجردی ام از بین رفته و یا کم شده و در عوض واقعی تر و با کیفیت تر زندگی میکنم هر چند نشانه های محسوس

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

????the story of my life???? کنترل خشونت و انواع خشونت ها پیکس لاو | PixLove | فیلم و عکس مبانی نظری و پیشینه تحقیق پرشین دانلود هدیه سرا وبلاگ قدرت های نهفته allpress gta5