پسر عمو آمد و با اسنپ راهی ایران مال شدیم آنجا به تیمچه رفتیم و از دیدن فرشهای دست باف و وسایل آنتیک و سبک معماری قدیمی بازار لذت بردیم،به کتابخانه جندی شاپور رفتیم و هری و ماری شدیم و عکسهای فیلسوفانه از همدروی گرفتیم و حظ بردیم از سبک ساخت کتابخانه بعد به کوچه های اروپایی رفتیم الکس و امیلی شدیم؛به پسر عمو گفتم کاش در چنین کوچه هایی بودیم و یکبار دیگر عاشق میشدیم نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت چی؟☺گفتم یکبار دیگر عاشق تو میشدم???? آنجا الکس و الکس ,رفتیم ,دیگر عاشق ,یکبار دیگر منبع
درباره این سایت